متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

80. گذشته نه چندان دورم

در گذشته نه چندان دورم:


+ درس می خوندم. تو ریاضی خیلی مشکل داشتم اما سرنوشت منو کشوند این سمتی!! دیشب هم خواب می دیدم، خواب واقعیت هایی که همیشه تو زندگیم تکرار می شد. امتحان ریاضی بود و من از جواب دادن به سوالای طولانی و با استدلال زیاد طفره می رفتم. مثل همیشه استاد یا معلم بالای سرم بود و می پرسید چرا اینارو حل نمی کنی؟ نمی دونست که من فقط پی نمره پاسی ام. هیچ موقع حوصله ی خوندن و یاد گرفتن این مطالب رو نداشتم و این چند سال رو با امید اینکه از سال و ترم دیگه این درسا وجود ندارن سر کردم اما همیشه این درسا تکرار میشدن :| اما به هر حال سال های سخت گذشتن و اگه ارشد شرکت کنم و قبول بشم و درس بخونم به امید این خواهد بود که تبدیل فوریه و sin و cos موند تو دبیرستان و دوره کارشناسی! البته یه حسی بهم میگه در اشتباهم اما خوب حداقل رویاپردازی که می تونم بکنم؟!


+ زبان می خوندم. با اینکه یه وقتایی خسته میشدم، از کلاسایی که کل سال ادامه داشتن و مرخصی یک ترمی به معنی تعیین سطح و شاید پرت شدن به یک یا حتی چند ترم پایین تر بود، اما به هر بدبختی و البته خیلی وقتا خوشبختی که بود گذشت. هیچ وقت fail نشدم اما ترسش همه اش باهام بود. از آخر ترمایی که به خاطر امتحانای ترم و تبریز اومدن مجبور بودم زودتر از بقیه امتحان شفاهی بدم و به خاطر استرس بیخود نمره پایین و صرفاً قبولی بگیرم همیشه بدم میومد. اما بهترین چیز این بود که فیلم و موزیک خارجی خیلی دلچسب تر شد. سریال ومپایر دایریز کمک شد برای آموزش زبان، یا شوق گوش دادن و فهمیدن زبان کمکی شد برای دیدن این سریال! با هر کدوم از معلم های زبان خاطره ای دارم که وقتی یادم میاد دلم هوای اون روزا رو می کنه و دلم براشون تنگ میشه و به سرم میزنه باز برم تو همون محیطا. البته این بار به عنوان یه معلم زبان :)


+ موزیک دانلود می کردم. یا از وقت آزاد داشتن بود، یا از سرخوشی بیش از حد، یا نامحدود بودن حجم اینترنت خونه ی بابا! هر نوع آهنگی گوش میدادم. هر چیزی جای خودش. غمگین، شاد و شیش و هشت، قدیمی و زیرخاکی، راک، رپ... اما الان حق انتخاب رو از خودم گرفتم! کانال های اون ور آبی تصمیم می گیرن چی پخش کنن و من چی گوش بدم. یکی از مشکلاتم دسته بندی گروه موسیقی تو لپ تاپمه. انقدر به هم ریخته اس آهنگام که ناامیدانه دست از دانلود کشیدم تا اوضاع رو از اینی که هست بدتر نکنم! خوشحال میشم یه آدم خیلی با حوصله بیاد لپ تاپمو مرتب کنه ^___^


دیگه یادم نمیاد عادت ها و کارهای گذشته ام.

فقط این روزا برگشتم به همون ورژن قبلی (به جز درس و ریاضیات). کتاب های لغت زبان رو برداشتم و مرور می کنم. امروز دنبال گرامر گشتم توی اینترنت و واقعاً مطالب خوبی پیدا کردم و تونستم گرامر رو تقریباً یه دوره ای بکنم. مثل قدیما شروع می کنم با خودم بلند بلند انگلیسی صحبت می کنم، انگلیسی فکر می کنم. این خودش یه روش مرور زبانه!! یه ساعتایی از روز هندی می رقصم!! یه وقتایی فارسی، یه وقتایی می دوئم.چشمامو می بندم و تصور می کنم جایی هستم که دوس دارم. به درک که جسمم نمی تونه بره، روحم و ذهنم که می تونه بره! ذهنم رو می برم خرید، مهمونی، پارک. دیوونه هم نیستم :|

دلخوشی این روزای من لیست کتاب هاییه که روز به روز طویل تر میشه و مجبورم به خاطر مشکلات مالی فقط چندتاشو بخرم! و مهم تر از خریدن کتاب ها، قراریه که واسه خرید کتابا دارم. قرار با دوستام. بعد از 3-4 ماه می خوام دوستامو ببینم، اونم دور از خونه و خیلی راحت و آزاد! البته سعی می کنم خیلی زیاد بهش فکر نکنم که خودمو چشم نزنم :))


این روزا همه چی خیلی شیرین تر و شلوغ پلوغ تر از قبله

نظرات 1 + ارسال نظر
ELi جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 14:52 http://khuneyemajazieli.blogsky.com/

گذشته کلا عجیبه !
چه خوب چه عالی .
همش 3-4 ماه ؟! من احساس می کنم 1 ساله ندیدمتون ! :|



اون که بعله، بات این فکت ایتز جاست 3 اور 4 ماونتس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد