متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

91. سبکی

دقیقاً بعد از خارج شدن از سالن امتحان حس رهایی داشتم. تمام طول مسیر برگشت از دانشکده تا در دانشگاه که یک ربع پیاده روی بود درختای سبز خوشگل دو طرف خیابون و سایه قشنگشون رو تماشا کردم که موقع رفتن ندیده بودم! 


دیروز و دیشب حال خوبی نداشتم، با هر کسی که حرف میزدم از استرس به گریه می افتادم!! اما صبح که بیدار شدم انگار آدم دیروزی نبودم! حس خوبی داشتم و دیدم اونقدرا هم که خودمو ترسونده بودم ترسناک نیست امروز! همین حس رو تا آخر آزمون داشتم. دیدن جمعیتی که نسبت به پارسال تقریباً یک سوم شده بود و دیدن سوالای راحت خوشحال ترم هم کرد. البته سوالای آسون یه ذره حس حسرت زمان از دست داده رو هم بهم داد اما دیگه وقت پشیمونی نبود. توکل به خدا کردم و تا جایی که تونستم سوالارو جواب دادم. بقیه رو هم به شانس و قسمت واگذار کردم!


حالا دیگه حس راحتی و رهایی دارم!


شروع میکنم با عشق به خونه میرسم و به خودم میرسم، عصر مهمونی میرم، شب چمدون میبندم، فردا میرم سفر و همه استرس این روزها رو فراموش میکنم. میرم دنبال حال و هوای جدید، دنبال عشق و حال. تا مدت ها آسوده م. تا ببینم ادامه زندگی برام چی میخواد. دانشگاه یا پشت کنکور صبر کردن. هرچقدر هم لازم باشه صبر میکنم... من پای آرزوم وایستادم

90. زیر بار مسئولیت

فـــــــــــردا کنکور دارم و این حس الانم گندترین حس ممکنه. از صبح بارها خودم رو در حال گفتن جمله ی قبول نشدم، و واکنش اطرافیانم تصور کردم. مریض و ناامید نیستم اما توانایی های خودم رو میشناختم! انگیزه و پشتکار خودم رو از همون روز اول که برای آزمون ها ثبت نام کردم می شناختم. اما کسی بود که منو نمیشناخت و سعی می کرد با تشویق من رو به این آرزوی دور و شیرینم برسونه. ای کاش همون قدر که بقیه تصور می کردن جربزه داشتم. ای کاش ساعت های زندگیم اونجوری که دوست داشتم برنامه ریزی میشدن. اما من دیگه دختر خونه بابام نبودم که بخوام برای خودم برنامه بریزم. برنامه روزانه و هفتگی و ماهانه من طبق برنامه بقیه ریخته شده بود. تنها کاری که من باید میکردم این بود که این وسط مسطا برا خودم وقت پیدا میکردم. اما این وقت باقیمونده اونقدری نبود که بخواد منو دانشجوی ارشد بهترین دانشگاه های کشور کنه.


برای کم کاری های خودم دنبال بهانه و مقصر نیستم. افسوس نمیخورم چون میدونم اونقدرها هم کم کاری نکردم. خیلی هم خوشحالم چون مطمئنم پاسخنامه ای که فردا تحویل میدم از پاسخنامه ای که پارسال تحویل دادم خیلی پر  و پیمون تره اما خوب به خودم دروغ نمیگم، در اون حدی نیست که بقیه فکرشو میکنن.


البته هنوز دلم خوشه به معجزه ای که شاید اتفاق بیفته و سوالایی که در چشم من آسون بشن، یا سوالایی که از مباحث مورد علاقه ی من بیان!!  اونجوری میتونم امیدوار باشم به مجاز شدن!


خیلی داغونم و اینکه انقدر تو چشمم که همه منتظر این کنکور لعنتی من هستن استرس شدیدی بهم میده. خدایا معجزه کن

89. دور تند



خب بلاخره روز موعود داره نزدیک و نزدیکتر میشه! هر لحظه به استرس من اضافه میشه و هر دفعه که کتاب باز میکنم حس میکنم چیزای جدیدی دارم میبینم! مطمئناً اونقدری که باید تلاش نکردم و خیلی روزها بود که واقعاً بیکار مینشستم پای تلویزیون و موبایل، وقت هایی بود که با اینکه حس درس داشتم وقتش رو نداشتم. اما خب وظعیتم از پارسال که کنکور آزمایشی دادم خیلی بهتره. اگه همه چی خوب پیش بره میتونم امیدوار باشم که مجاز به انتخاب رشته بشم، اما این که قبول بشم... نمیدونم واقعا

آزمون های آزمایشی که دادم نمیدونم دقیقاً سطح سوالاتش از کنکور اصلی بالاتره یا تو یه سطحه. اما امیدوارم بالاتر باشه اینجوری خودم رو امیدوار میکنم که به یه جایی میرسم!

با اینکه رشته تحصیلیم رو خیلی دوست داشتم و دارم و یه روزی آرزوم بود، اما با دیدن این همه درس رشته برق واقعاً ترسیدم و تو ذوقم خورد! اما به هر سختی بود دوره لیسانس گذشت. حالا تمام تلاشم برای اینه که با قبولی تو ارشد بیشتر به اون چیزی که آرزوم بود برسم. میدونم که درسامون مرتبط با همین دروس برق هست اما شدت و رنگ کمتری میگیره از همه مهمتر اینه که با تمام سختی هاش من درس خوندن رو دوست دارم! اصن نمیتونم تصور کنم یه روزی دیگه درسی برای خوندن نداشته باشم! حتی شده این درس یادگیری یه زبان جدید باشه. اما فقط باشه! من بهش معتادم
اما بگم از این روزهاااا. روزهایی که برای همه بلندتر شدن برای من کوتاه تر. یه دفعه به پنجشنبه میرسم و اصلاً یادم نمیاد شنبه و یکشنبه کی گذشت؟! با اینکه سرعت درس و دوره و تست زدن رو بردم بالا اما هنوز کم میارم. خلاصه که این روزها بگذره نفس راحتی میکشم! کلی برنامه دارم بعد از کنکور!! امیدوارم بعد کنکور که شد همه چی یادم نره

میرم که بسازم فردای بهتر