دقیقاً بعد از خارج شدن از سالن امتحان حس رهایی داشتم. تمام طول مسیر برگشت از دانشکده تا در دانشگاه که یک ربع پیاده روی بود درختای سبز خوشگل دو طرف خیابون و سایه قشنگشون رو تماشا کردم که موقع رفتن ندیده بودم!
دیروز و دیشب حال خوبی نداشتم، با هر کسی که حرف میزدم از استرس به گریه می افتادم!! اما صبح که بیدار شدم انگار آدم دیروزی نبودم! حس خوبی داشتم و دیدم اونقدرا هم که خودمو ترسونده بودم ترسناک نیست امروز! همین حس رو تا آخر آزمون داشتم. دیدن جمعیتی که نسبت به پارسال تقریباً یک سوم شده بود و دیدن سوالای راحت خوشحال ترم هم کرد. البته سوالای آسون یه ذره حس حسرت زمان از دست داده رو هم بهم داد اما دیگه وقت پشیمونی نبود. توکل به خدا کردم و تا جایی که تونستم سوالارو جواب دادم. بقیه رو هم به شانس و قسمت واگذار کردم!
حالا دیگه حس راحتی و رهایی دارم!
شروع میکنم با عشق به خونه میرسم و به خودم میرسم، عصر مهمونی میرم، شب چمدون میبندم، فردا میرم سفر و همه استرس این روزها رو فراموش میکنم. میرم دنبال حال و هوای جدید، دنبال عشق و حال. تا مدت ها آسوده م. تا ببینم ادامه زندگی برام چی میخواد. دانشگاه یا پشت کنکور صبر کردن. هرچقدر هم لازم باشه صبر میکنم... من پای آرزوم وایستادم
فـــــــــــردا کنکور دارم و این حس الانم گندترین حس ممکنه. از صبح بارها خودم رو در حال گفتن جمله ی قبول نشدم، و واکنش اطرافیانم تصور کردم. مریض و ناامید نیستم اما توانایی های خودم رو میشناختم! انگیزه و پشتکار خودم رو از همون روز اول که برای آزمون ها ثبت نام کردم می شناختم. اما کسی بود که منو نمیشناخت و سعی می کرد با تشویق من رو به این آرزوی دور و شیرینم برسونه. ای کاش همون قدر که بقیه تصور می کردن جربزه داشتم. ای کاش ساعت های زندگیم اونجوری که دوست داشتم برنامه ریزی میشدن. اما من دیگه دختر خونه بابام نبودم که بخوام برای خودم برنامه بریزم. برنامه روزانه و هفتگی و ماهانه من طبق برنامه بقیه ریخته شده بود. تنها کاری که من باید میکردم این بود که این وسط مسطا برا خودم وقت پیدا میکردم. اما این وقت باقیمونده اونقدری نبود که بخواد منو دانشجوی ارشد بهترین دانشگاه های کشور کنه.
برای کم کاری های خودم دنبال بهانه و مقصر نیستم. افسوس نمیخورم چون میدونم اونقدرها هم کم کاری نکردم. خیلی هم خوشحالم چون مطمئنم پاسخنامه ای که فردا تحویل میدم از پاسخنامه ای که پارسال تحویل دادم خیلی پر و پیمون تره اما خوب به خودم دروغ نمیگم، در اون حدی نیست که بقیه فکرشو میکنن.
البته هنوز دلم خوشه به معجزه ای که شاید اتفاق بیفته و سوالایی که در چشم من آسون بشن، یا سوالایی که از مباحث مورد علاقه ی من بیان!! اونجوری میتونم امیدوار باشم به مجاز شدن!
خیلی داغونم و اینکه انقدر تو چشمم که همه منتظر این کنکور لعنتی من هستن استرس شدیدی بهم میده. خدایا معجزه کن