متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

76. نوروز

تعطیلات عید امسال رو دوست داشتم و دارم. بیشتر از اونی که تصور می کردم شیرین و لذت بخش بود. بیکاری، تعطیلی، خواب بیش از حد، لذت گذروندن ساعت ها کنار عزیزم. یکی دو روز اول خیلی ناراحت بودم. مامان اینا رفتن مسافرت، رفتن عسلویه و کیش. می دونستم جام خالیه. منم خونه بودم. تاحالا هیچ عیدی رو خونه نبودم. همیشه یا تبریز بودیم یا جای دیگه مسافرت بودیم. یه بار تهران بودیم که اونم کلی مهمون داشتیم و بعدشم با همون مهمونا مسافرت رفتیم. نگران بودم دق کنم تو خونه ولی نکردم!


سه روز اول علی مغازه رو تعطیل کرد و به اصرارهای اطرافیانش گوش نکرد و مغازه نرفت. بقیه روزا هم که مغازه رفت هرروز از ساعت 4 تا 6 یکی دو جا عید دیدنی رفتیم.


پنجشنبه و جمعه هم من مهمون داشتم. جمعه خیلی خسته شدم. با این که فقط 5تا خانواده اومدن خونه مون، اما خوب اولین بارم بود که کسی عید دیدنی میومد خونه ام! دست علی درد نکنه که کلی کمکم کرد. امروز هم خانواده علی میان اینجا. مادرشوهر صبح زنگ زد و گفت ناهار درست میکنم میارم. کار خاصی ندارم. نشستم پای وبلاگ خوندن و نوشتن. فرزاد فرزین هم داره می خونه :)


فردا میریم تهران اگه خدا بخواد :) برای اولین بار با ماشین میریم. یه خورده ماشینمون وضع فنی خوبی نداره، اما دیگه دل رو زدیم به دریا. میریم و شنبه بعد از تعطیلات، وقتی جاده ها خلوت شد برمیگردیم.


اطلاعاتی راجع به سال بز ندارم اما شنیدم میگن خوبه.. نمیدونم والا. پارسال که واسه ما سال خوبی بود. تقریباً همه اش خیر بود. خداروشکر. امیدوارم امسال واسه همه خوب باشه. خیلـــــــــی خوب :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد