متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

73. برف که از حد گذشت..!

برف و برف بازی هم حدی داره! دیروز از صبح خونه پ (زن ه) بودم. (رمزی نوشتن چه حالی میده!!) ناهارو خوردیم دیدیم برف داره میباره. برفای درشت و یه جوری که گفتیم این برف که نمیشینه!! ولی زهی خیال باطل!!!

شب که وقت رسیدن شوهرا و اون یکی دوستا بودیم (الف و پ) برف انقدر سنگین شد که با یه ساعت تاخیر رسیدن. برف میبارید در حد تیم ملی! کم کم برف تبدیل به کولاک شد. برف و باد شدید و سرما. تو عمرم همچین برفی ندیده بودم و شایدم دیگه نبینم! مثل فیلمای ترسناک و منطقه اسکیموها شده بود. خونه پ هم تو یکی از دورترین و خارجی ترین نقاط شهر بود. شب که پاشدیم برگردیم خونه خیلی مطمئن نبودیم که داریم کار درستی انجام میدیم. با هزار زور و زحمت ماشینارو از پارک درآوردیم. حتی در ماشینا سخت باز می شد. بعد از یک ساعت لیز خوردن و گیر کردن و افتادن تو جوب (چون اصلاً معلوم نبود جوب کجاست) تونستیم از مجتمع خارج شیم. بعد از اون هم خیابونا افتضاح بود. انقدر برف می بارید که اگه شهرداری نمکم می پاشید زیر برف میموند!!

تازه تو مجتمع هم که پیاده شدیم ماشین الف رو از تو جوب دربیاریم من و علی پامونو گذاشتیم رو جوب و تا کمر فرو رفتیم تو برف :| وقتی هم از برف اومدم بیرون داد زدم "وااااااای علی حلقــــــــه ام" حالا تو اون هیری ویری دنبال حلقه می گشتیم. تو اون برفا. پیدا نشد که نشد. و من کلی گریه کردم. ارزش مادی حلقه بیشتر از دو میلیون نبود ولی ارزش معنوی داشت خب.. ست بود با حلقه ی علی خوب.. :((((( سپردیم به نگهبانی که اگه کسی پیداش کردم ببره بده. اونم گفت اینجا چیزی گم بشه میارن میدن، اما معلوم نیس این برفایی که تا صبح قراره یخ بزنن کی آب بشن. می دونم که تا مدتـــــــها هروقت از اونجا رد بشم چشمم دنبال حلقه ام می گرده :(


صبح می خواستم برم آرایشگاه و موهامو 3-4 سانتی کوتاه کنم و یه سشوارم بکشم اما با این وضع برف و خیابونای لیز نشد که برم. آخه امروز بعد از ظهر عقد دختر دوست بابامه.  بابام اینا هم که تبریز نیستن، من میرم و علی هم که برای شام میاد. یعنی شاید بیاد. اسفنده و به خاطر عید نمیتونه مغازه رو زود ببنده. یعنی اصلاً مغازه خالی نمیشه که بخواد ببنده :(


من برم ناهار درست کنم و کم کم آماده شم.


حلقــــــــــــــــه ام :((((((((((

نظرات 2 + ارسال نظر
ELi شنبه 2 اسفند 1393 ساعت 20:25 http://khuneyemajazieli.blogsky.com/

یادم رفت بگم بررررررررف می خواااام

برف بخواه نه کولاک!!

ELi شنبه 2 اسفند 1393 ساعت 20:25 http://khuneyemajazieli.blogsky.com/

هَی وای :|
نه واقعا لازم بود تو تا کمر بری تو جوب ماشین هل بدی ؟!
ایشالله پیدا میشه :( می دونم گم کردن چه حس بدی داره اونم حلقهههه

:( :( :(
کاش پیدا شه :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد