متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

71. مهمون و مهمونی و کنکور و سورپرایز!

این چند روزه روزای پرکار و شلوغی بودن. بدون اینکه خودم بخوام البته!!


سه شنبه صبح خاله زنگ زد و گفت با مامان جون میان پیشم. ناهار اومدن و شام هم موندن و برای شام به دایی کوچیکه هم گفتم اومدن. شب خوبی بود. با اینکه آمادگی نداشتم اما با کمک خیلی زیاد خاله تونستم غذای خوبی درست کنم.


چهارشنبه هم به دوره ی دخترعموها و دخترعمه هام دعوت شدم و منم شدم عضوی از این گروه و دوره! خیلی خوبه و خوش میگذره. هم می رقصیم و هم عصرونه می خوریم!! شام هم رفتیم خونه مادرشوهر همینجوری یهویی :دی


پنجشنبه رو هم که کنکور ارشد بود!! جاتون خالی کیک دادن + آب معدنی :)) من که هیچی نخونده بودم و از تستا چیزی بلد نبودم و چون نمیخواستم منفی بزنم فقط زبان زدم :| میخواستم ببینم صفر بزنم با چند درصد زبان، رتبه ام در چه حدی میشه و برای سال آینده که جدی میخوام کنکور بدم چقدر باید تلاش کنم.


امروز هم آماده ام برای یه سورپرایز! البته نمیدونم کاملاً سورپرایز محسوب میشه یا نه! فقط پریشب علی اطلاع داد که جمعه می خوام ببرمت یه جایی و برای ناهار یه چیزی درست کن ورداریم تو راه بخوریم! منم که دوس داشتم همینجوری سِکرت بمونه زیاد اصرار نکردم که کجا میخوایم بریم! دیشب سالاد الویه درست کردم؛ هم برای شام، هم برای ناهار امروز. و قراره لباس گرم بپوشم و فلاکس چای بردارم. حدس می زنم بریم یه جایی برای برف بازی.. همین الان که داشتم اینارو مینوشتم به ذهنم رسید که ممکنه مقصد کندوان باشه. فکر کنم اونجا حسابی برف باریده باشه. آخ جون سورپرایز!! :دی


کم کم کارای عید رو دارم شروع میکنم. فرشا رو هفته پیش دادیم شستن و حسابی تمیز شد. ولی فعلاً فرش اتاق کوچیکه رو انداختم تو پذیرایی تا یه روفرشی بزرگ بگیرم برای فرش پذیرایی، بعداً بیارم پهنش کنم! چهارشنبه ست میزناهارخوری رو که چوب سفیده با وایتکس حسابی برق انداختم و الان از تماشای میز لذت میبرم! کار بعدی وایتکس کاری مبل های چرم کرمیه. ولی جدی پشیمونم از روشن بودن وسایل خونه :( هنوز خیلی کارا هست.. تمیز کردن حسابی پارکت ها، تمیز کردن پنجره ها، مرتب کردن کمدها، شستن ملافه ها، شستن بالکن و آخر سر هم آشپزخونه که فکر کنم یه هفته وقت ببره! اولش فکر میکردم فقط آشپزخونه و پنجره ها باید تمیز بشن، ولی هرچی میگذره میبینم انگار خونه منم خیلی کارا داره و خودم خبر نداشتم!!


رسماً درسم تموم شده. یه معرفی به استاد دارم که اونم شب قبل امتحان باید جزوه ام رو مرور کنم.. و تمام. دلم تنگ میشه برای درس :( کاش ارشد قبول بشم، کاش.. کاش طرح مهندسی پزشکی اجرا بشه و منم به یه جایی برسم ^_^


من برم وسایلامو جمع کنم میخوایم بریم ددر

نظرات 2 + ارسال نظر
J.S چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 14:05 http://renaissancecoffee.blogfa.com

سلام.
مدتی بود که بدلیل غیبت در فضای مجازی از نوشتن مطالب تازه و بروز کردن وبلاگ جا مونده بودم.
هرچند با مطالب تازه به روز هستم ولی مشخص نیست که این روند ادامه داشته باشه یا نه و همه چی بستگی به آینده داره.
به هر حال سر فرصت حتما مجددا به وبلاگ شما سر خواهم زد و فعلا فقط خواستم بعرض برسونم مطالب تازه‌ای نوشتم و منتظر حضور و تشویق و دلگرمی شما عزیزان هستم.
موفق باشید.

سلام. مرسی، اتفاقاً اول مطلب شمارو خوندم بعد به وبلاگ خودم سر زدم! :)

ELi سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 20:53 http://khuneyemajazieli.blogsky.com/

وا بیا بنویس سورپرایز چی بود دیگه

نچسبید سورپرایزش بهم :))
باشه مینویسم عزیزم :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد