متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

62. دعوا!

آقا این شوهر ما با میم (خواهرشوهر بزرگه) آبشون تو یه جوب نمیره!! از پارسال تا الان چندباری با هم جر و بحث کردن و امروز دومین قهرشون اتفاق افتاد! البته باید بگم میم خیلی پررو تشریف داره و آقامون هم سعی می کنه حالشو بگیره. و این میشه که بحث بالا میگیره و قهر میکنن! امروز هم از بس که بچه های خواهر شوهر و جاری سر و صدا کردن و خونه رو گذاشتن رو سرشون و کفر همه رو در آوردن، علی هم به میم گفت همه اش تقصیر بچه توئه! اونو آروم کنی این یکی هم آروم میشه و این حرفا.. و در نهایت بهش گفت که بشینی خونه ات بچه تو تربیت کنی این جوری نمیشه. و این رو راست گفت. چون من واقعاً اعتقاد دارم بچه ای که خونه مادربزرگ و پدربزرگ باشه همه اش خیلی لوس و پررو میشه. نمونه اش هم همین خواهرزاده علی.


بعدش هم میم (پررو) برگشت گفت آره خودت دو هفته نیومدی من میام چشم نداری ببینی :| کسی که دو هفته نرفته من بودم البته. هفته پیش که تهران بودم، هفته قبلش هم سرعین بودیم. اما تو این هفته ای که من تهران بودم علی همه اش خونه مامانش بود. فقط دو سه بار اونم برای خواب رفته بود خونه مون. پس انگار این حرف میم به من بود نه به علی. یا بهتر بگم انگار من به علی یاد داده بودم این حرفا رو و الان میم این اتفاقاتو از چشم من دید!! ولی خدا شاهده که من اصلاً جمعشون رو دوست ندارم و کلی خوشحال بودم که دو هفته اس برنامه ی 5شنبه رو پیچوندم!!


خلاصه اینکه علی بعد ناهار و چایی من و به زور و داد و بیداد ورداشت آورد گذاشت خونه و گفت شب هم نمیریم خونه مامان اینا!! من هم یه کلمه مخالفت واقعی نکردم ( مخالفت سر زبونی چرا!! ) فقط ناراحت شدم که مامانش گریه کرد. و اون مخالفت من هم با علی به همین جمله خلاصه شد : از مامان بابات زشته.


الانم اومدم خونه در کمال آرامش شام درست می کنم و میخوام پاشم خونه رو تمیز کنم. بعدشم به درسام برسم باز. ببینین روزم میتونه چقدر مفیدتر از اونجا نشستن و تحمل حرفای چرت و پرت میم باشه.


راستی اینم بگم که تصور میکردم اگه علی بره مغازه بعدش میم قراره حرفای بدتری به من بزنه و اونم غیر مستقیم و نیش دار. و خودمو آماده کرده بودم که اگه چیزی گفت فوراً محل رو ترک کنم برگردم خونه! که خوب علی با همون یه جمله مذکور مجال توهین بیشتر به من رو نداد. فداش شم اصلن :*


حالا نگرانم که پدرشوهر قراره چه عکس العملی نشون بده. آخه ماشالله میم رو بیشتر از بقیه بچه هاش دوس داره! و این حتی ممکنه منجر به دعوا و حتی قهر طولانی ما با خانواده شوهر بشه!

نظرات 2 + ارسال نظر
نیلـــی جمعه 21 آذر 1393 ساعت 13:18

آمان از خواهر شوعر آمـــــان

ELi پنج‌شنبه 20 آذر 1393 ساعت 20:10 http://khuneyemajazieli.blogsky.com/

یه کم مطلب عمیق بود منم که تازه از خواب بیدار شدم ! دقیقا نفهمیدم ناراحتی از این قضیه یا خوشحال ؟! :)) البته یه حدسایی می زنم :دی
حرکت علی م خعلی خوب بود آورین :>

نه ناراحتم نه خوشحال. خنثی :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد