متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

59. مرتضی

خبر بدی که جمعه صبح شنیدیم حال همه مونو گرفته..


واکنشی که دادم گریه بود.. گریه از روی ناباوری... گریه از روی دلسوزی... گریه برای نگرانی از سلامتی مردم و سونامی سرطان... گریه برای این همه هوادارنما... من هنوز دلم آهنگ جدید از مرتضی پاشایی می خواست. حیف اون صدا :(


بعدش دیدم همه از کنسرتاش عکس می ذارن. که رفتیم و این حرفا.. بعد به این فکر کردم که من خودمم خیلی دوست داشتم کنسرتش برم.. تقریباً آرزوم بود. ولی همه اش می گفتم حالا بعداً، حالا میریم، حالا یه چند وقت دیگه. غافل از اینکه یه کم دیگه شاید اصلاً دیگه مرتضی پاشایی وجود نداشته باشه.


باز فکر کردم.. فکر کردم.. فکر کردم. به آرزوهایی که دارم و همه اش عقب میندازمشون. خوردن بعضی خوراکی ها و غذاها، پوشیدن بعضی لباس ها، رفتن به بعضی جاها (مثلاً کویر)، و خیلی کارهای دیگه که همیشه گفتم حالا بذار یه وقت دیگه، حالا فعلاً خرجای دیگه دارم.. الان از دست این شهریه سنگین دانشگاه یه ماهه که هیچ چیز نخواستم و روم نمیشه بخوام!


و بعد از این افکار بود که به این فکر کردم که شاید یه روزی من نباشم. اون وقت روحم چقدر حسرت میخوره؟ شاید بعد از مرگ دیگه کسی هوس این دنیا به سرش نزنه. اصلاً بگیم شاید یه روزی برسه من توانایی های انجام کارهایی که الان میتونم انجام بدم رو نداشته باشم.. اون وقت با تماشای چیزایی که یه روز آرزوی من بودن و الان بقیه دارن ازش لذت می برن چه حالی میشم؟


من نمی خواستم این پست منفی باشه ولی انگار شد. فقط و فقط منظورم اینه که کاش از لحظه هامون استفاده کنیم. اصلاً کاش میشد تو لحظه زندگی کنیم و نگران آینده نباشیم.


اون وقت حتماً من امشب شام میرفتم رستوران ایتالیایی و بهترین لباس هامو می پوشیدم. پیاده می رفتم. بلند بلند آواز می خوندم. با علی انقدر جیغ جیغ میکردم تو خیابون و کسی هم چپ نگامون نمی کرد.. سیگار می کشیدم! یه عالمه عکس دو نفره می انداختم. و برای یه سفر برنامه ریزی می کردم. همین امشب..


چه قدر از زندگی واقعی دورم :|

نظرات 3 + ارسال نظر
نیلـــی چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 23:37

من آرزو دارم همش مسافرت باشم پولام هم تموم نشه
عب نداره دلت برا مردا نسوزه
آخجون قول دادیا

اونو البته ننه بزرگ منم آرزو داره :))
چشم ._.
فقط بگین کی میاین که من خونه نباشم :)

نیلـــی چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 18:56

آرزو گک زیادههههههههههه... اون پولیـــــــــــاش یکم دوره هعی..
سیـــــــــــــــــــــــگار :)))

آره دقیقاً مشکل با پولیاشه. حتی پول هم هستاااا، ولی خوب همه شو که نمیشه امروز خرج کرد.

من دو هفته پیش کفش خریدم 120 تومن بعد یه هفته پشیمون بودم که با این وضع شهریه و خرج دکتر رفتنای پشت سر هم و یه عالمه خرج دیگه، لازم بود واقعا من بگم از این کفشا دوست دارم و علی منو کشون کشون ببره تو مغازه تا بخرمش؟!

بیاین تبریز اینجا رو مکان کنیم واسه سیگار و قلیون

alias دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 14:32 http://kalafe.blogfa.com

هه.
زندگی واقعی چی هست ؟ کسی میدونه ؟

حداقل این که از زندگیت راضی و خوشحال باشی میتونه برات زندگی واقعی باشه... شاید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد