متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

46. حنابندون

خداروشکر خود درمانی جواب داد. نوشیدن آب زیاد، خوردن سیر و پیاز خالی طوری که اشک از چشام می ریخت! ، تجویز قرص سرماخوردگی هر 8 ساعت توسط خودم، بخور، شیر داغ و آب لیموشیرین نجاتم داد. اینارو گفتم تا شما هم بهره ببرین و قبل از اوج گرفتن سرماخوردگی سرکوبش کنید فقط یه خورده آبریزش بینی دارم که اونم با لیموشیرین و بخور در چند روز آینده شکست میدم!



از اونجا که من در مقابل طوفان عظیمی از عروسی قرار داشتم و هنوز هم این ماجرا تقریباً ادامه داره، به عنوان چهارمین مراسم بزم و سرور، امشب حنابندون هادی و پرستو هست و مراسم هم کاملاً زنونه است و امشب رو به اذن الهی می ترکونیم!! لازم به ذکره که دوتا از عروسی ها رو تا اینجا به دلیل برنامه فشرده از دست دادم!! شنبه هم عروسی پرستو و 25 مهر هم عروسی پسردایی مامانم هست و اصلاً دلم نمی خواد از دستشون بدم! تا حالا کسی از خوشی زیاد ضرر ندیده فک کنم! :)


وای خدا درس! امروز اولین تمرین ترم جدید رو حل کردم و آماده ارساله. صبح اول وقت هم استاد خبر شوم کوییز پنج شنبه رو بهمون داد. حالا بدیش اینه که پنج شنبه خونه خواهرشوهر بزرگه مهمونیم و قرار بود مثلاً زود برم ولی اگه کوییز رو دیر بذاره رو سایت و یا جواب رو دیر پیدا کنم از بچه ها (!) معلوم نیست چه اتفاقی میفته.. یا مهمونی رو دیر میرم یا کوییز رو بیخیال میشم، یا وسط مهمونی میام خونه کوییزو میفرستم برمیگردم :))


خیلی به سرم زده یه خورده کار هنری انجام بدم. هر روز مدل های جدید دستبند بافتن، شمع سازی، خوشگل سازی خونه، آشپزی و شیرینی پزی و یه عالمه کارای دیگه رو نگاه می کنم ولی دیر از خواب بیدار شدنم جلوی تمام پیشرفتامو می گیره.. خیلی هم تنبل شدم، طوری که روزی 4 صفحه تایپ گزارش کارم رسیده به روزی یه پاراگراف :| نمیدونم چه جوری حوصله امو بیارم سر جاش که هم به کارا و وظایف خودم برسم هم به کارای تفریحی کنارش... خسته ام، عین یه خرس قطبی :(


من به یه مدیر برنامه احتیاج دارم :))

نظرات 2 + ارسال نظر
امین شنبه 12 مهر 1393 ساعت 20:27 http://over.blogsky.com

سلام
منم داشت میرفت که شهید بشم با این سرماخوردگی
ولی با قرص و دارو و لیمو شیرین نجات پیدا کردم
وای داره حالم بهتر میشه
دو سه روز پیش جون بهم نبود که پای سیستم بمونم و بیدار باشم همش ولو بودم روی زمین
کلاس دانشگاه امروز هم پیچوندم
هنوز کسی سر کلاس نمیره
خدا کنه تا دوشنبه که کلاس دارم خوب بشم
باید دوز دارو و لیمو شیرین رو زیاد بکنم
اوهوم

سلام
خداروشکر که خوب شدین

ELi چهارشنبه 9 مهر 1393 ساعت 20:05 http://khuneyemajazieli.blogsky.com/

خب خدارو شکر :دی
خودت نترکی :| ایش !
تاریخ تکرار می شود ! استاد امین و کوییزهاش :-&
بی هنر ! بشین بافتنی بباف واسه آقاتون اینا شال گردان بباف ! من به این نتیجه رسیدم که 2 حالت وجود داره یا آدم بیکاره تا ظهر می خوابه یا میره سر کار کله صبح بیدار میشه در هر دو صورت به کارای اضافه ش نمی رسه ! :)

خودمونم ترکیدیم جات خالیییی :دی
واااای این یکی رو هم دلم خواست ولی آقامون کاپشن نمیپوشه چه برسه به شال گردن :)) '+_+
واقعاً :|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد