متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

31. تقصیر

این دفعه تقصیر من بود. سوءتفاهم و بی اعتمادی و مشکلات خیلی بزرگی به خاطر سهل انگاری من پیش اومد.

حرفای الی آویزه ی گوشم بود.

وقتی علی رفت سرکار بهش اس ام اس زدم. 4تا اس ام اس شد عوضش تقریباً تمام حرفامو گفتم. راحتم گریه کردم. چون اگه میخواستم حرفامو مستقیم بگم گریه اجازه نمیداد. خیلی سبک شدم. بهترین چیز هم این بود که بعد از 5-6 دقیقه علی جواب اس ام اس من رو داد. نه لحنش تند بود، نه سرد. انگار می گفت ببین چی کار کردی دختر...

الانم که اومد واسه ناهار دیر کرده بود، اومد دیدم رفته آرایشگاه و با یه ظاهر جدید دیدمش. از ذوق فراوان رفتم بوسیدمش. حرف زدیم و مهربون شدیم. هرچند اتفاقی که افتاد خیلی بد بود و منتظر پس لرزه های احتمالی و یا یه بحث کوچولو در این مورد هستم، ولی خوب خیلی بهتر از اون چیزی که میشد این اتفاق بد رو گذروندیم.

داریم میتونیم!! داریم یاد میگیریم زندگی مشترک یعنی چی! :)

نظرات 1 + ارسال نظر
ELi دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت 19:07 http://khuneyemajazieli.blogsky.com/

عزیزممم
تو لایق بهترین زندگی ای چون عاقلی دوستم

:* :*
به جون خودم تو این 4 سال (چه زود گذشت :| ) خیلی چیزا ازت یاد گرفتم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد