متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

20. ابرهای منفی، برید ردّ کارتوووون !

دیروز ظهر با ستاره رفتیم دندونپزشکی، خدارو شکر دندونام مشکلی نداره و فقط جرم گیری لازم دارم. ستاره هم یه دندون باید پر کنه. بعدش که دیدیم دندونامون تقریباً سالمه و هوا هم عالیه، دو تا بیسکوپیچ خریدیم و جشن گرفتیم! رفتیم پارک ایرانشهر یه ذره قدم زدیم و عکس گرفتیم. دوتا آهنگ شادمهرم با هندزفری من گوش دادیم.


راستش اصلاً حوصله نداشتم برم ولی دیدم هم ستاره دندون درد داره و هم اگه بمونم خونه تا شب دق میکنم، لباس پوشیدم و راهی شدم.. با اون چشای پف کرده، تو کلینیک عینکمو به زور و با خجالت درآوردم.. تو خیابونم که بدون عینک چشمام از درد میترکید.


رفتم که زمان بگذره. که زودتر شب بشه. هرچقدر این روزا دارن زود میگذرن، بعضی وقتا که بیکارم انقدر کش میان که واقعاً میخوام دقیقه به دقیقه شو بالا بیارم ( شرمنده ولی این حس منه!) از عصری هم که اومدم خونه خودم رو حبس کردم تو اتاق، پای اینترنت لعنتی..


علی نزدیکای ساعت 9 زنگ زد. بهش میگم تعجب کردم این موقع زنگ زدی، آخه همیشه آخر شب که میره خونه و ظهرا که میره ناهار و صبحا قبل از مغازه زنگ میزنه، مگر اینکه کار واجب داشته باشه وقت دیگه ای بزنگه. خلاصه که با یه صدای گرفته ای گفت امروز خلوته و تلفن مغازه هم قطعه (اینجا کاملاً مشخصه نتونسته با رفیقاش غیبت کنه حوصله اش سررفته!) گفتم یه زنگ بزنم ببینم چیکار میکنی. دیدم مورد مشکوک به دلتنگیه، زیر زبونشو کشیدم، طفلکی آخر گفت تا دوازدهم بیا دیگه، به مزون گفتم میای.. اگه سیزدهم اینجا باشی یعنی 144 ساعت دیگه.. این بار اون شروع کرد به شمارش معکوس.. من الان چه جوری برنامه مو جور نکنم، وقتی داره ساعت شماری میکنه؟؟ باید تا سیزدهم برسونم پیشش خودمو!! طفلک دل نازک :)


امروز هم از صبح باز هم بازار بعد از ظهر هم رفتم دندونپزشکی این سیمِ باقی مونده از دوران ارتودنسی رو از پشت دندونام ورداره، که باز هم دکتر گفت بذار بمونه حالـــــا :| من این همه راهو الکی رفتم ینی :|


صبح به خاطر گرفتن صورت حساب کارتم رفتیم دم بانک، و اتفاقی از اون یکی درِ مترو رفتیم داخل و اتفاقی تر، صنایع دستی رو که لازم داشتم پیدا کردم.. ظرف هفت سین و جاکلیدی کنار در و این خرت و پرتا... الان قسمتای قشنگ جهزیه خریدنه واقعاً ^_^


الان دیگه نمیدونم وقتی میخوام دختری رو دعا کنم بگم ایشالله شما جهاز بخری یا وقتی میخوام نفرینش کنم که حسابی گرفتار و خسته بشه :)) بس که سخته خوووو

نظرات 2 + ارسال نظر
میرزاده خاتون پنج‌شنبه 8 اسفند 1392 ساعت 18:55

ارتودنسی یه کار زمان بره. مهم اینه که براکت های روی دندونا رو برداشته . پشتشون رو بذار بمونه این جوری مطمئن تره.

من از اول دبیرستان اسیر ارتودنسی بودم، فعلنم که ادامه داره!
چشم خانوم دکتر

ELi پنج‌شنبه 8 اسفند 1392 ساعت 00:56 http://khuneyemajazieli.blogsky.com/

ای جونممم
به افتخار عروس و دوماد دس دس دس دس شلــــــــه ...
عروس دومادو ببوس یالا یالا یالا یالا :))
من رفتم پیشواز عروسی ^__^

پس نتیجه می گیریم ایشاالله عروسیت فحشه

:دی
آره یه فحش دوپهلو که شنونده از شنیدنش ممکنه ذوق کنه حتا :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد