متولد آخرین روز بهار
دفتر یادداشت مجازی من...متولد آخرین روز بهار
دفتر یادداشت مجازی من...
19. ...
الان من مثل خر تو گل گیر کردم..
من یه اشتباه بزرگ کردم و نمیدونم چبران شدنیه یا نه.
یاد اون روزی میفتم که به مامان گفتم مگه من میخوام برم تبریز که شماره میدی به این خواستگارا؟؟
الان میشینه گریه میکنه که چرا میری تبریز
میشینم گریه میکنم که چرا میرم تبریز
من پشیمون نیستم
من علی رو خیلی دوست دارم
زندگی بدون اون اصلاً برام قابل تصور نیست
ولی میترسم که وسط راه کم بیارم
میترسم یهو ولش کنم
دوست دارم زودتر تموم شه
زودتر برسم به چند ماه دیگه
زودتر تواناییامو ببینم
ببینم تونستم از پسش بر بیام
اگه نتونم چی؟ اون وقت باید چیکار کنم؟
میدونم که بعد یه مدت خونه ام میشه وطنم، هیچ جایی برام دلچسب تر از خونه ام نمیشه.
فقط من هنوز ته دلم دوست دارم که تهران باشم
ولی من اشتباه نکردم
نمیدونم اصلاً
گریــــــــــــــــــــــــــــــه
منم همین شرایط تو رو داشتم. با اینکه به دوری از خونواده توی شش سال دوره عمومیم عادت کرده بودم اما الان هنوزم بعضی وقتا از شدت دلتنگیشون می شینم و های های گریه می کنم.
اما دلت رو بد نکن. انشالله محبت های همسر این دلتنگی ها رو جبران می کنه. رفت و آمد و تلفن هم هست. غصه نخور
منم عادت دارم به دوری، و کلاً هم آدم وابسته ای نیستم.. ولی خوب دلم میگیره وقتی گریه ی مامانمو میبینم :(
ایشالله
بهاااارررره این حرفا چیه دخترم ؟!
توام مثل خیلی عروسای دیگه ، از مامان من بدتر نیستی که ، تو اونجا کلی آشنا و فامیل داری ، سرت گرم میشه ، مامانتم همینطور ، سرش گرم میشه و روزا می گذره بدون اینکه حس پشیمونی بیاد سراغت ، دیگه نبینم از این فکرا بکنیا
تازه 2 روز که چیزی نیس خاله پری 2 هفته منو سرکار گذاشت بعد اومد !
خوب میشی خوب میشی خوب میشی
آشنا هست.. من سرم گرم میشه، مامانم تنها میشه :(
خاله امروز اومد #:-s
من خوبم من خوبم من خوبم
دیوووونه شدی تو؟!! o.O
الــآن فشار روته اینجوری شدی والا خود مامانتم مامانشو ول کرد چسبید ب شوهرشو زندگیش
عزیزم موج منفی مده ب روزای خوب پیش رو فک کن و از آخرین روزای خونه بابا لذت ببر
میبینی نیلی؟!
خوب 24 روزه تهرانم، دو روزه باید خاله پری بیاد ولی منو گذاشته سر کار، کلی کار انجام نشده دارم، استرس نزدیک عروسی..
دیوونه شدم o.O