متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

متولد آخرین روز بهار

دفتر یادداشت مجازی من...

90. زیر بار مسئولیت

فـــــــــــردا کنکور دارم و این حس الانم گندترین حس ممکنه. از صبح بارها خودم رو در حال گفتن جمله ی قبول نشدم، و واکنش اطرافیانم تصور کردم. مریض و ناامید نیستم اما توانایی های خودم رو میشناختم! انگیزه و پشتکار خودم رو از همون روز اول که برای آزمون ها ثبت نام کردم می شناختم. اما کسی بود که منو نمیشناخت و سعی می کرد با تشویق من رو به این آرزوی دور و شیرینم برسونه. ای کاش همون قدر که بقیه تصور می کردن جربزه داشتم. ای کاش ساعت های زندگیم اونجوری که دوست داشتم برنامه ریزی میشدن. اما من دیگه دختر خونه بابام نبودم که بخوام برای خودم برنامه بریزم. برنامه روزانه و هفتگی و ماهانه من طبق برنامه بقیه ریخته شده بود. تنها کاری که من باید میکردم این بود که این وسط مسطا برا خودم وقت پیدا میکردم. اما این وقت باقیمونده اونقدری نبود که بخواد منو دانشجوی ارشد بهترین دانشگاه های کشور کنه.


برای کم کاری های خودم دنبال بهانه و مقصر نیستم. افسوس نمیخورم چون میدونم اونقدرها هم کم کاری نکردم. خیلی هم خوشحالم چون مطمئنم پاسخنامه ای که فردا تحویل میدم از پاسخنامه ای که پارسال تحویل دادم خیلی پر  و پیمون تره اما خوب به خودم دروغ نمیگم، در اون حدی نیست که بقیه فکرشو میکنن.


البته هنوز دلم خوشه به معجزه ای که شاید اتفاق بیفته و سوالایی که در چشم من آسون بشن، یا سوالایی که از مباحث مورد علاقه ی من بیان!!  اونجوری میتونم امیدوار باشم به مجاز شدن!


خیلی داغونم و اینکه انقدر تو چشمم که همه منتظر این کنکور لعنتی من هستن استرس شدیدی بهم میده. خدایا معجزه کن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد