بعضی وقتا فکر میکنم یعنی منم در آینده مثل مامانم میشم؟ کارایی که مامانم انجام میده رو انجام میدم؟ راه رفتنم، حرف زدنم، کارِ خونه کردنم، لباس پوشیدنم...
مثلاً من هیچ وقت نمیفهمم داخل کابینت های آشپزخونه کی باید تمیز شن، مثلاً اون پنجره ی کوچولوی بالای آشپزخونه رو کی باید تمیز کرد.. اصلاً کثیف شدن اینا رو درک نمیکنم...
یا مثلاً هیچ وقت نمیتونم تصور کنم انقدر درگیر زندگی و بچه هام بشم که دیگه وضع ظاهری برام چندان اهمیتی نداشته باشه، مثلاً وقتی میرم خرید کفش روباز رو با جوراب نخی رنگ و وارنگ بپوشم و بگم چیه مگه؟ خیلیم خوبه.. ( البته مامانم خیلی هم به خودش میرسه ها، همه فکر میکنن خواهر بزرگمه )
یا منم مثل مامانم اراده ی اینو دارم که 13 سال بی وقفه برم ورزش و این برنامه رو تا آخر عمرم داشته باشم؟؟
منم مثل مامانم غذاهایی که چندان دوست ندارم رو به خاطر تنوع غذایی به برنامه غذایی اضافه خواهم کرد؟؟ مثل خورشت قلیه اسفناج، خورشت به و ...
یعنی منم اگه مامان شم، وقتی بچه ام ازم بپرسه فلان چیز کجاست، منم میتونم مثل مامانم اونو از غیب ظاهر کنم و بگم ایناها مگه کوری؟ :)) و از همه مهمتر خودمم جای همه چیزو بلد باشم مثلاً زنگ نزنم از مامانم جاشو بپرسم؟؟ (این دیگه خیلی فانتزی بود :خخخ )
بعضی وقتا فکر میکنم اگه من عوض نشم و همیجوری بمونم، فقط میخوابم!!! یعنی هیــــــچ کاری نخواهم کرد :)) تنبلم من و عاشق کوالا
ولی آدما خیلی عوض میشن... اینارو اینجا نوشتم و طی سال های آینده میام دوباره میخونمشون ببینم چه جور مامانی شدم ^_^
بعد از ازدواج بخوای نخوای خیلی تغییر می کنی
خدا کنه! اگه اینجوری پیش برم که واویلاس :دی