از دیروز میخوام بنویسم ولی چون عنوان مناسب پیدا نمیکردم دستم به کیبورد نمیرفت!!
مهمونا دوشنبه برگشتن تبریز. خدا رو شکر همه چیز خیلی خوب و با برنامه و آبرومندانه برگذار شد :) عکس
علی رو به زور یک شب اضافه نگه داشتم... سه شنبه هم از بعد از ظهر بیرون بودیم! از بازار تا منیریه، از منیریه تا ولیعصر، از ولیعصر تا هفت تیر!! برگشتیم خونه و یکی دو ساعت بعدش خانوادگی رفتیم دربند تو این سرما! شام و لواشک هم مهمون علی بودیم. علی رو بردیم پایانه بیهقی و ساعت 11:59 رفت تبریز!
تاریخ عروسی هم تقریباً مشخص شد... هفته ی اول فرودین. همه چی هول هولکی شد، چون خیلی شانسی یه سفر مکه داره جور میشه برامون همون فروردین ماه... البته فعلاً 100% نیست ولی خوب ما که دیگه استارت خرید جهیزیه رو زدیم..
خیلی کم مونده تا عید.. نمیدونم کی آرایشگاه و آتلیه و لباس عروس و ... رو جور کنیم. البته عروسی که نداریم چون من دوس ندارم.. فقط یه شام.. خیلی شیک
شمارش معکوس هم برای امتحانا شروع شده. هفته ی دیگه باید برای امتحانا برم تبریز. و منم و حجم درس های نخونده و تمرین های حل نشده... الان که گفتم تمرین یادِ یه سری تمرین دیگه افتادم که به کلّ یادم نبود، چه قدر من بی خیالم اصلاً!! همش دارم خیال بافی میکنم، واسه خونه ام و زندگی جدیدم!!
دعا کنید هم برای خودم هم برای درسم هم برای زندگی جدیدم...
مبارکت باشه عروس خانوم
راستش من کسی رو لینک نکردم ولی به همه دوستای گلم سر می زنم
مرسی
راس میگی دقت نکرده بودم قدم رنجه میفرمایی
خوب من که همه ی اینارو می دونستم ! نظرمم واسه همش گفتم ! فقط الآن یادم افتاد عکساتو که نشونم دادی یادم رفت عکسای خودتم ببینم .
دلم واست یه ذره شده :*
خوب از این به بعد هرچی ازم پرسیدی میگم صبر کن تو وبلاگ بخون :دی
منم همین طور... سی یو سووووون <3