سلـــــــام
نگاه کن گرد و خاک اینجا رو.. بازگشت پیروزمندانه ی علی همچین سرمو گرم کرد وقت نکردم یه سر به اینجا بزنم!
اول از بازگشت علی بگم که قرار بود شنبه صبح ساعت 8 برسه تبریز، پرواز کنسل شد!! شد یکشنبه صبح.. باز هی منتظر شدیم... هوای تبریز به قدری آلوده بود که هواپیما نتونست فرود بیاد، برد ارومیه پیاده شون کرد بقیه راهو با سواری اومدن بالاخره یکشنبه بعد از ظهر علی با کوله بار سوغاتی هاش تشریف فرما شد
منم که از فرداش درگیر امتحانات بودم، سه روز پشت سر هم امتحان داشتم.. آخر هفته هم مامان اینا اومدن تبریز... برای مهمونی و خرید عروسی و ... مامان اینا یکشنبه برگشتن تهران.. از فرداش هم روزی نیست که بازار و خرید نرفته باشیم!!
خریدامون تقریباً رو به اتمامه و من احتمال 99% روز 7 فروردین عروس میشم
این همه خرید و نگرانی ذهنی خیلی خسته کننده است، مخصوصاً که همه چی با عجله بشه!
تــــازه تصور کن هنوز خستگی امتحانات تو تنم مونده، با این نمره های درخشان ولی خوب قول میدم از ترم دیگه تو خونه ی خودم عین آدم بشینم درس بخونم
aroooooooooooooosiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii
az terme dge :-j
:دی
عروس خانوم ایشالا خوشبخت بشی
مرسی سپیده جون